خانه دوست م.ت.اجلی

متن مرتبط با «دستان کوچک"دیوارهای بلند"حکم کیمیا"گذرگاه های سنگ فرش و آسفالته"کوچه باغ های کاهگلی"» در سایت خانه دوست م.ت.اجلی نوشته شده است

ساده و آرام

  • چقدر ساده و آرام میگذریم از هم و در این گذر , گاهی تنه هامان میخورد بر هم و ما رهگذرانیم . خیلی ساده و با آرامش میگوییم : خدا حافظ ...! و میرویم و چشممان نگران است ولی! این چه حسی است که ؛؟! نمیگذارد قدمهایمان برگردد. میرویم. ولی ساده و آرام. ,"ساده و آرام" رهگذرانیم" ساده و با آرامش" میرویم" میخورد بر هم" چشممان نگران است" ...ادامه مطلب

  • بامن از عشق بگو

  •    بامن از عشق بگو    قصه جز عشق مگو   شب من تیره تر از یلدا نیست   دوست دارم بشنوم با تو از عشق, بگو    ماهتابی میدرخشد, در آن    و در این روشنی مهتابی    میروم تا برسم, به سر منزل عشق    و چه زیبا منظره ایست!    تک درختی که تو در پایینش    بانور ماه منتظر من باشی    و من با شاخه گلی سیمین رنگ که شب سیاهش کرده    ولی از سرخی قلب من نیز سرخ تر است    به دیدار تو خواهم آمد    منتظر باش    تا غنچه صد بوسه بر روی لبانت بنشانم با شرم    صورتم گلگون است    ماهتاب ,چهره ام را کمرنگ کرده    و چه زیبا منظره ای خواهد شد    رنگ سرخ گونه های من و آن شاخه گل    هر دو سیمین    و تو بی مهابا, شاخه را از دستم خواهی گرفت    و دستان گرمت, دوباره سرخی را به گونه هایم هدیه خواهند داد    و باز من متولد خواهم شد در فصل بهار    و عشق تولدی دوباره خواهد یافت    و معشوقم !   . اینبار , او عاشق من خواهد شد " محمد تقی اجلی- ساعت 0310 - 93/6/14  احمدآباد",عشق\"سخن عشق\" قصه عشق\"تیره تر از یلدا\" ...ادامه مطلب

  • کارفرمای خوش حساب

  • برای گرفتن حقت باید تلاش کنی، دنیا کارفرمای خوش حسابی نیست ,حق"تلاش" دنیا" کارفرما" خوش حساب" ...ادامه مطلب

  • سفر خوبه

  • سفر خوبه حتی اگه ،سفر از طریق چشمان باشه به دریای بیکران چشمان نگارت. من دوست دارم وقتی خودمو توی دریای بیکران چشمان نگارم میندازم ، هیچ نجات غریقی اونجا نباشه و من غرق بشم. ,سفر"چشمان"دریای بیکران چشمان نگار"نجات غریق" ...ادامه مطلب

  • بعضی وقتا ،جدی باشیم

  • همیشه لازم نیست منتظر باشیم تا یه کسایی باشن، بعضی وقتا اون یه نفر باید خودمون باشیم، چرا همش فکر میکنیم باید دیگران باشند ؟ کمی هم خودمونو جدی بگیریم، بد نیست. ,منتظر"جدی" ...ادامه مطلب

  • شب هست هنوز

  • من مستِ لبِ لعل ام، انگور بهانه است.  می در ساغرِ چشمانت، باقی ، فسانه است. جامِ می من گلگون، چون لعلِ لبِ یارم. ای صبح، طلوع از چیست؟ شب هست و منو ، یارم.   1023-15/3/93 ,لب لعل"انگور"ساغر"فسانه"جامِ می" طلوع" ...ادامه مطلب

  • سایه بید مجنون

  •  برای من عدد سال مهم نیست، مهم نوع سایه هستش که اگه روزی هم نبود، یادش باشه و بگن عجب سایه ای بود! من سایه بید مجنون را که با زیرکی، مرغان عاشق تشسته در شاخه هایش را به خورشید می نماید  نیز، دوست دارم ,سایه بید مجنون"عدد سال" نوع سایه"عجب سایه ای بود"مرغان عاشق" ...ادامه مطلب

  • بامدادان در روستای ما باران بارید

  • بامدادان در روستای ما باران آمد، یاد شعر باز باران افتادم خواستم چتری بردارم تا خیس نشوم بعد با خودم گفتم: باران بهاری بدون خیس شدن که لطفی نداره پس زدم به دل باران و باران دلم را ، نوازش کرد با آنکه فقط صورتم و دستانم خیس شدند، ولی دلم با فرمانی که به مغزم فرستاد، پاسخ گرفت: این است بهار. بهار بی باران که معنی ندارد و باران بهاری که خیس نکند، جسمت را چگونه از او انتظار رویش داری؟ پس زیر باران رفتم و با باران بهاری ، نخستین روزهای خرداد، صورتم را شستم آه چقدر زیبا بود، شبنمی که از چهره ام بر زمین می غلطید ,بامدادان" روستای ما" باران"شعر باز باران"چتری بردارم"شبنمی"باران بهاری" ...ادامه مطلب

  • خاطره مینویسم

  • من خاطره می نویسم نه اسمی هست و نه رسمی وقتی با منی از هیچ چیز نترس در خاطرات من فقط تو هستی و من اگر میخواستم دیگران هم باشند، داستان مینوشتم خوبی خاطره میدانی چیست؟ من هستم و تو تو هستی و من و دیگر هیچ دنیا مال ماست اگر تو هم مثل من سومی را به خاطره هامان راه ندهی این شعر از دیدن روی توست که به سراغم میاد مانند بلبلی که وقتی یه گل زیبا میبینه، شروع میکنه به آواز خوندن راستی! گل از آواز بلبل لذت میبره؟ ,خاطره"اسم و رسم"من هستم و تو" تو هستی و من" دیگر هیچ ...ادامه مطلب

  • سن گول گینن( تو بخند)

  • سن گول گینن، دنیا گولسون (تو بخند ، دنیا بخندد) بلوت آغلاسین، گوللر گولسون (ابر گریه کند، گلها بخندند) سن گولنده ، ایللر گولسون (وقتی تو میخندی،اقوام بخندند) دوشمان آغلاسین، دوستلار گولسون (دشمن گریه کند، دوستان بخندند) وار اولگونان، دنیا سنه وار اولسون (تو بمان ، دنیا از آن تو شود) گویلون سنین شاد، دوشمانین نا شاد اولسون (دل تو شاد، و دشمنت غمگین شود) هر کس که شاد ایستر سنی بو ساعت (هرکسی که در این زمان تو را شاد میخواهد) اوزو گولسون، دوداخلاری شاد اولسون (چهره اش خندان و لبانش خندان باشد) سن اوزون بیر گلستان ، گولین سنین یانیندا رنگی یوخدور (تو خودت یه گلستان پر گل هستی، گل در نزد تو جلوه ای ندارد) سن گولنده، دنیا گولور، ارزشین گولدن چوخدور (وقتی تو میخندی، دنیا میخندد، تو از گل با ارزش تر هستی) ,سن گول"دونیا گولسون" ...ادامه مطلب

  • بوی نم خورده خاک

  • در جهانی که با دستان کوچک خود، دیوارهای بلند پیرامون خود کشیده ایم، تنفس برایمان حکم کیمیا شده است. دیوارها را بردارید تا نفس بکشیم، من از گذرگاه های سنگ فرش و آسفالته که باران را  از خود میرانند، بیزارم، دلم کوچه هم بخواهد، کوچه باغ های کاهگلی و خاکی را میخواهد که بعد از بارش باران، و جذب همه آن در دل خویش، بوی نم خورده خاک را به فضای پیرامون هدیه میکنند. ,دستان کوچک"دیوارهای بلند"حکم کیمیا"گذرگاه های سنگ فرش و آسفالته"کوچه باغ های کاهگلی" ...ادامه مطلب

  • انگور ، بهانه

  • من مستِ لبِ لعل ام، انگور بهانه است می در ساغرِ چشمانت، باقی ، فِسانه است. جامِ  می من، گلگون، چون لعلِ لب یارم. ای صبح! طلوع از چیست؟ شب هست و منو ، یارم. 1023-15/3/93 ,انگور" لب لعل"بهانه"یار" طلوع"جام می ...ادامه مطلب

  • تقدیم به تو

  • تقدیم به تو هر طور دوست داری برداشت کن برداشت آزاد من کالای کوپنی ندارم دوست داشتن آزاد دوست داشته شدن آزاد خندیدن آزاد بوسیدن آزاد سر در گریبان بردن و بوئیدن آزاد مانند زلف دختر بهار در باد بهاری رقصیدن آزاد در اینجا فقط یه چیز است که آزاد نیست!؟ ورود غم به چهره آنکه با من است، ممنوع ,برداشت آزاد"زلف دختر بهار" گریبان" ممنوع" ...ادامه مطلب

  • من خاطره می نویسم

  • من خاطره می نویسم نه اسمی هست و نه رسمی وقتی با منی از هیچ چیز نترس در خاطرات من فقط تو هستی و من اگر میخواستم دیگران هم باشند، داستان مینوشتم خوبی خاطره میدانی چیست؟ من هستم و تو تو هستی و من و دیگر هیچ دنیا مال ماست اگر تو هم مثل من سومی را به خاطره هامان راه ندهی این شعر از دیدن روی توست که به سراغم میاد مانند بلبلی که وقتی یه گل زیبا میبینه، شروع میکنه به آواز خوندن راستی! گل از آواز بلبل لذت میبره؟         ,خاطره"گل"بلبل" ...ادامه مطلب

  • بوسه باید زد به دستان پدر

  • کودکی بودم کمی شیطان وشر از جهان و کارهایش بی خبر سفره گر خالی نبود، راضی بودم با رفیقانم سر بازی بودم گر که میشد جیب من خالی ز پول میزدم نق تا که تجهیزم نماید او، پدر حال بعد سال ها،چون پدر گشتم خودم قدر زحمت های او ، فهمیده ام دست های  چین خورده، پینه بسته،گرم وسرد. بوسه باید زد به دستان پدر ساعت0757 - 93/2/21 ,بوسه" ...ادامه مطلب

  • جدیدترین مطالب منتشر شده

    گزیده مطالب

    تبلیغات

    برچسب ها