خانه دوست م.ت.اجلی

متن مرتبط با «شعر» در سایت خانه دوست م.ت.اجلی نوشته شده است

بامدادان در روستای ما باران بارید

  • بامدادان در روستای ما باران آمد، یاد شعر باز باران افتادم خواستم چتری بردارم تا خیس نشوم بعد با خودم گفتم: باران بهاری بدون خیس شدن که لطفی نداره پس زدم به دل باران و باران دلم را ، نوازش کرد با آنکه فقط صورتم و دستانم خیس شدند، ولی دلم با فرمانی که به مغزم فرستاد، پاسخ گرفت: این است بهار. بهار بی باران که معنی ندارد و باران بهاری که خیس نکند، جسمت را چگونه از او انتظار رویش داری؟ پس زیر باران رفتم و با باران بهاری ، نخستین روزهای خرداد، صورتم را شستم آه چقدر زیبا بود، شبنمی که از چهره ام بر زمین می غلطید ,بامدادان" روستای ما" باران"شعر باز باران"چتری بردارم"شبنمی"باران بهاری" ...ادامه مطلب

  • شعرهوشمندرايانه‌اي

  • خداوند عز وجل، آدم را خلق كرد  و به او  كلمات  را  آموخت، آدمي رايانه را ساخت . خداوند آدمي را با قلب واحساس آفريد،                                                                          رايانه ساخت بشر احساس ندارد. عشق، هديه‌ي الهي است براي بشر؛  ولي به رايانه توان عاشق شدن داده نشد. آدمي چون زوجه داشت ، عاشق شد؛  انسان رايانه را مجرد ساخت. انسان عاشق با استفاده از كلماتي كه از خداوند آموخته بود، شعر ساخت؛  رايانه هرچه كوشيد شعر بگويد، نتوانست چون ؛ احساس نداشت. شعر آدمي چون از دل او برمي‌خيزد، در گوشه‌اي بر دل مي نشيند؛ شعر هوشمند رايانه‌اي ، جايگاهش كجاست.     17/6/89  , ...ادامه مطلب

  • جدیدترین مطالب منتشر شده

    گزیده مطالب

    تبلیغات

    برچسب ها