خانه دوست م.ت.اجلی

متن مرتبط با « » در سایت خانه دوست م.ت.اجلی نوشته شده است

کمدی زندگی

  • زندگی در حین جدی بودن ، یک کمدی بینظیر است. وقتی صحنه را ترک میکنیم اظهار نظر تماشاگران این را میگوید، پس جدی بخندیم و بر زندگی لبخند بزنیم. مگر چند بار زندگی خواهیم کرد؟ ,"زندگی" کمدی"لبخند" ...ادامه مطلب

  • چشمان سبز

  • توی آینه نگاه کردم، چشمهایم خیس بودند اشکهایم را که پاک کردم، شاید باور نکنی چه دیدم؟ اشک ها کار خودشان را کرده بودند چشم هایم سبز شده بودند ,"آینه"چشمام"خیس"اشکهایم"سبز" ...ادامه مطلب

  • ناله نی

  • صدای سوز از دل نیزار آمد کودکی یک ساقه نی را بشکست پدر با ساقه نی،            سوتکی ساخت برایش و کودک در آن نی بدمید سالهاست که فریاد نیزار از گلوی سوتک ، پسرک در جهان می پیچد . و همگان ناله نی را ، هنر کودک میدانند. هیچکس درد دل نی را نمیداند هیچکس درد دل نی را نمیداند ,,صدای نی,ساقه نی,سوتک,درنی دمید,فریادنیزار,گلوی سوتک,ناله نی,همگان, هنرکودک,درد دل نی, ...ادامه مطلب

  • آیینه تمام قد

  • سرت را بالا بگیر به من نگاه کن میخواهم خودم را در آیینه چشمانت تمام قد تماشا کنم چون چشمان تو تنها آیینه یی هستند که دروغ نمیگویند  ,,آیینه,آیینه پشمانت,چشمان تو,دروغ نمیگویند,تماقد,تماشا, ...ادامه مطلب

  • شاهد شب

  • جگرم سوخت ز هجران تو, بر ما نظری   یادت هر دم  بکند, بر من مسکین گذری     شاهد شمع وجودم, زلف سیه فام تو بود   شود آیا شبی از نیم نگاهت, ببرم من ثمری   , ...ادامه مطلب

  • ساده و آرام

  • چقدر ساده و آرام میگذریم از هم و در این گذر , گاهی تنه هامان میخورد بر هم و ما رهگذرانیم . خیلی ساده و با آرامش میگوییم : خدا حافظ ...! و میرویم و چشممان نگران است ولی! این چه حسی است که ؛؟! نمیگذارد قدمهایمان برگردد. میرویم. ولی ساده و آرام. ,"ساده و آرام" رهگذرانیم" ساده و با آرامش" میرویم" میخورد بر هم" چشممان نگران است" ...ادامه مطلب

  • بامن از عشق بگو

  •    بامن از عشق بگو    قصه جز عشق مگو   شب من تیره تر از یلدا نیست   دوست دارم بشنوم با تو از عشق, بگو    ماهتابی میدرخشد, در آن    و در این روشنی مهتابی    میروم تا برسم, به سر منزل عشق    و چه زیبا منظره ایست!    تک درختی که تو در پایینش    بانور ماه منتظر من باشی    و من با شاخه گلی سیمین رنگ که شب سیاهش کرده    ولی از سرخی قلب من نیز سرخ تر است    به دیدار تو خواهم آمد    منتظر باش    تا غنچه صد بوسه بر روی لبانت بنشانم با شرم    صورتم گلگون است    ماهتاب ,چهره ام را کمرنگ کرده    و چه زیبا منظره ای خواهد شد    رنگ سرخ گونه های من و آن شاخه گل    هر دو سیمین    و تو بی مهابا, شاخه را از دستم خواهی گرفت    و دستان گرمت, دوباره سرخی را به گونه هایم هدیه خواهند داد    و باز من متولد خواهم شد در فصل بهار    و عشق تولدی دوباره خواهد یافت    و معشوقم !   . اینبار , او عاشق من خواهد شد " محمد تقی اجلی- ساعت 0310 - 93/6/14  احمدآباد",عشق\"سخن عشق\" قصه عشق\"تیره تر از یلدا\" ...ادامه مطلب

  • معرفی یک سایت

  •  دوستان در صورت تمایل میتونن به این سایت هم سری بزنن , خوشحال میشم http://ab77.niloblog.com/ ,"سایت" ...ادامه مطلب

  • رفتن

  • برای شاد بودن فرصت کم است  ، غصه و غم همیشه و همه جا هستند، موفق آن کسی است که خارها را نبیند و مستقیم به سمت گل مورد علاقه اش برود، من میخواهم  به طرف  غنچه گل رز سرخ بروم، شما رو نمیدانم.برای شاد بودن فرصت کم است  ، غصه و غم همیشه و همه جا هستند، موفق آن کسی است که خارها را نبیند و مستقیم به سمت گل مورد علاقه اش برود، من میخواهم  به طرف  غنچه گل رز سرخ بروم، شما رو نمیدانم. ,شاد بودن" گل مورد علاقه" غنچه گل رز سرخ" خارها" ...ادامه مطلب

  • کارفرمای خوش حساب

  • برای گرفتن حقت باید تلاش کنی، دنیا کارفرمای خوش حسابی نیست ,حق"تلاش" دنیا" کارفرما" خوش حساب" ...ادامه مطلب

  • سفر خوبه

  • سفر خوبه حتی اگه ،سفر از طریق چشمان باشه به دریای بیکران چشمان نگارت. من دوست دارم وقتی خودمو توی دریای بیکران چشمان نگارم میندازم ، هیچ نجات غریقی اونجا نباشه و من غرق بشم. ,سفر"چشمان"دریای بیکران چشمان نگار"نجات غریق" ...ادامه مطلب

  • بعضی وقتا ،جدی باشیم

  • همیشه لازم نیست منتظر باشیم تا یه کسایی باشن، بعضی وقتا اون یه نفر باید خودمون باشیم، چرا همش فکر میکنیم باید دیگران باشند ؟ کمی هم خودمونو جدی بگیریم، بد نیست. ,منتظر"جدی" ...ادامه مطلب

  • شب هست هنوز

  • من مستِ لبِ لعل ام، انگور بهانه است.  می در ساغرِ چشمانت، باقی ، فسانه است. جامِ می من گلگون، چون لعلِ لبِ یارم. ای صبح، طلوع از چیست؟ شب هست و منو ، یارم.   1023-15/3/93 ,لب لعل"انگور"ساغر"فسانه"جامِ می" طلوع" ...ادامه مطلب

  • سایه بید مجنون

  •  برای من عدد سال مهم نیست، مهم نوع سایه هستش که اگه روزی هم نبود، یادش باشه و بگن عجب سایه ای بود! من سایه بید مجنون را که با زیرکی، مرغان عاشق تشسته در شاخه هایش را به خورشید می نماید  نیز، دوست دارم ,سایه بید مجنون"عدد سال" نوع سایه"عجب سایه ای بود"مرغان عاشق" ...ادامه مطلب

  • بامدادان در روستای ما باران بارید

  • بامدادان در روستای ما باران آمد، یاد شعر باز باران افتادم خواستم چتری بردارم تا خیس نشوم بعد با خودم گفتم: باران بهاری بدون خیس شدن که لطفی نداره پس زدم به دل باران و باران دلم را ، نوازش کرد با آنکه فقط صورتم و دستانم خیس شدند، ولی دلم با فرمانی که به مغزم فرستاد، پاسخ گرفت: این است بهار. بهار بی باران که معنی ندارد و باران بهاری که خیس نکند، جسمت را چگونه از او انتظار رویش داری؟ پس زیر باران رفتم و با باران بهاری ، نخستین روزهای خرداد، صورتم را شستم آه چقدر زیبا بود، شبنمی که از چهره ام بر زمین می غلطید ,بامدادان" روستای ما" باران"شعر باز باران"چتری بردارم"شبنمی"باران بهاری" ...ادامه مطلب

  • جدیدترین مطالب منتشر شده

    گزیده مطالب

    تبلیغات

    برچسب ها