کودکی بودم کمی شیطان وشر از جهان و کارهایش بی خبر سفره گر خالی نبود، راضی بودم با رفیقانم سر بازی بودم گر که میشد جیب من خالی ز پول میزدم نق تا که تجهیزم نماید او، پدر حال بعد سال ها،چون پدر گشتم خودم قدر زحمت های او ، فهمیده ام دست های چین خورده، پینه بسته،گرم وسرد. بوسه باید زد به دستان پدر ساعت0757 - 93/2/21 ,بوسه" ...ادامه مطلب