جگرم سوخت ز هجران تو, بر ما نظری یادت هر دم بکند, بر من مسکین گذری شاهد شمع وجودم, زلف سیه فام تو بود شود آیا شبی از نیم نگاهت, ببرم من ثمری , ...ادامه مطلب
من مستِ لبِ لعل ام، انگور بهانه است. می در ساغرِ چشمانت، باقی ، فسانه است. جامِ می من گلگون، چون لعلِ لبِ یارم. ای صبح، طلوع از چیست؟ شب هست و منو ، یارم. 1023-15/3/93 ,لب لعل"انگور"ساغر"فسانه"جامِ می" طلوع" ...ادامه مطلب
بامدادان در روستای ما باران آمد، یاد شعر باز باران افتادم خواستم چتری بردارم تا خیس نشوم بعد با خودم گفتم: باران بهاری بدون خیس شدن که لطفی نداره پس زدم به دل باران و باران دلم را ، نوازش کرد با آنکه فقط صورتم و دستانم خیس شدند، ولی دلم با فرمانی که به مغزم فرستاد، پاسخ گرفت: این است بهار. بهار بی باران که معنی ندارد و باران بهاری که خیس نکند، جسمت را چگونه از او انتظار رویش داری؟ پس زیر باران رفتم و با باران بهاری ، نخستین روزهای خرداد، صورتم را شستم آه چقدر زیبا بود، شبنمی که از چهره ام بر زمین می غلطید ,بامدادان" روستای ما" باران"شعر باز باران"چتری بردارم"شبنمی"باران بهاری" ...ادامه مطلب
به دیدار من اگر میایی ، با خودت شبنم بیار . اینجا گل ها همگی خشکیده اند، از تشنگی .,دیدار، شبنم ...ادامه مطلب
شب را بودم در یاد تو دل همره فریاد تو فریاد کردم تا سحر کی یاد تو شد جای تو, ...ادامه مطلب