بامدادان در روستای ما باران بارید

ساخت وبلاگ

بامدادان در روستای ما باران آمد،

یاد شعر باز باران افتادم

خواستم چتری بردارم تا خیس نشوم

بعد با خودم گفتم: باران بهاری بدون خیس شدن که لطفی نداره

پس زدم به دل باران و باران دلم را ، نوازش کرد

با آنکه فقط صورتم و دستانم خیس شدند، ولی دلم با فرمانی که به مغزم فرستاد،

پاسخ گرفت: این است بهار.

بهار بی باران که معنی ندارد

و باران بهاری که خیس نکند، جسمت را

چگونه از او انتظار رویش داری؟

پس زیر باران رفتم و با باران بهاری ، نخستین روزهای خرداد، صورتم را شستم

آه چقدر زیبا بود، شبنمی که از چهره ام بر زمین می غلطید

خانه دوست م.ت.اجلی...
ما را در سایت خانه دوست م.ت.اجلی دنبال می کنید

برچسب : بامدادان" روستای ما" باران"شعر باز باران"چتری بردارم"شبنمی"باران بهاری", نویسنده : م.ت.اجلی mtaj بازدید : 433 تاريخ : سه شنبه 20 خرداد 1393 ساعت: 11:07

لینک دوستان

نظر سنجی

شما در چه گروه سنی قرار دارید و نظرتان درباره مطالب وبلاک من چیست؟

خبرنامه