یادت هست دیروز که می آمدی، اینجا برف می بارید. شاخه گل سرخی را که برایت آورده بودم، از من گرفتی. نمیدانم با آن چه کردی که موقع رفتنت، گلبرگهای پرپرش در پی تو ، روی رد پاهایت می افتادند. مانند قطره های خون. انگار گل هم از رفتن تو خون گریه میکرد ، تو میرفتی و رد پای تو بر روی برف مانده بود. 18/12/91 ساعت 20 خانه دوست م.ت.اجلی...