سيه شد شب ، ز گيسوي رباب ، آهسته آهسته
ذغال از شعله ميگردد ، كباب آهسته آهسته
سخن با بت چه ميگوئي ، تو از روي نكو روئي
به شكر ميشود افزون ، فشار آهسته آهسته
بترس از چهره زردم ، كه باد غم بر آن ورزد
درختان را كند خالي ، خزان آهسته آهسته
سبوئي چون شود خالي ، جدا پيمانه ميگردد
جدا جان را ز تن سازد ، شرنگ آهسته آهسته
نما بر ما تو رخ باري ، شدم شهره به غم خواري
چونان سروي كز آتش شد ، كمان آهسته آهسته
فلان صد باده مينوشد ، كه ياد از خاطر برد ، ليكن
بنوشم جام خاطر را ، به ياد آن نگار ، آهسته آهسته
چو شب از نيمه شد بايد ، بساط عيش برچيدن
شود غالب به مژگان خواب در وقت ، سحر آهسته آهسته
دمي در خلوت جانان ، نهادن جان به كف بايد
وگرنه ميشود از كف ، جلال آهسته آهسته
قدم بر ديدهاي جانا ، بنه تا من ز برچسب : نویسنده : م.ت.اجلی mtaj بازدید : 272