زماني نه چندان دور، اكثر انسانها با ، همخانههاي خود( همسران و افراد خانواده) زندگي ميكردند.
اكنون نيز مردم با همخانههايشان زندگي ميكنند.من هم در لابلاي اين مردم گم شدهام ولي ، من نيز با همخانههاي خودم زندگي ميكنم.همسري دارم و فرزنداني، اتاقي دارم و رايانهاي، حضور رايانه در زندگي من معمولاً پررنگتر از ساير اعضاي خانواده است. بعضي شبها تا دير وقت با رايانهام خلوت ميكنم و در اين زمان معمولاً كسي مزاحم ما نميشود.من و رايانه حرفهاي زيادي باهم ميزنيم و به جاهاي زيادي سفر ميكنيم.
رايانه از زماني كه تبديل به لب تاب شده ، قدم به روي تخت خواب من گذاشته است ، چه شب هايي كه من و رايانه بر روي يك تخت مي خوابيم ، شبهاي زيادي اتفاق ميافتد كه سر من بر روي شانه، ببخشيد! صفحه كليد رايانه ميافتد و من به خواب ميروم؛ رايانه هم بعد از مدتي خودبه خود به خواب ميرود ( خاموش ميشود) ، و چه بسيار شبهايي كه رايانه تا صبح بيدار مانده و به حالت نيمه خواب با مردمكي بيدار منتظر من بوده و يا براي من لالايي هم خوانده ست . خيلي وقتها من و رايانه ، سرمان را روي يك بالش گذاشته ايم ، پس رايانه به نوعي همسر من ميشود.اكنون سؤوال اينجاست! رايانه چه نوع همسري براي من است؟ اين همسر چند بُعدي شوهر است يا، زن من؟
برچسب : نویسنده : م.ت.اجلی mtaj بازدید : 277