خانه دوست م.ت.اجلی

متن مرتبط با «به» در سایت خانه دوست م.ت.اجلی نوشته شده است

سفر خوبه

  • سفر خوبه حتی اگه ،سفر از طریق چشمان باشه به دریای بیکران چشمان نگارت. من دوست دارم وقتی خودمو توی دریای بیکران چشمان نگارم میندازم ، هیچ نجات غریقی اونجا نباشه و من غرق بشم. ,سفر"چشمان"دریای بیکران چشمان نگار"نجات غریق" ...ادامه مطلب

  • بامدادان در روستای ما باران بارید

  • بامدادان در روستای ما باران آمد، یاد شعر باز باران افتادم خواستم چتری بردارم تا خیس نشوم بعد با خودم گفتم: باران بهاری بدون خیس شدن که لطفی نداره پس زدم به دل باران و باران دلم را ، نوازش کرد با آنکه فقط صورتم و دستانم خیس شدند، ولی دلم با فرمانی که به مغزم فرستاد، پاسخ گرفت: این است بهار. بهار بی باران که معنی ندارد و باران بهاری که خیس نکند، جسمت را چگونه از او انتظار رویش داری؟ پس زیر باران رفتم و با باران بهاری ، نخستین روزهای خرداد، صورتم را شستم آه چقدر زیبا بود، شبنمی که از چهره ام بر زمین می غلطید ,بامدادان" روستای ما" باران"شعر باز باران"چتری بردارم"شبنمی"باران بهاری" ...ادامه مطلب

  • انگور ، بهانه

  • من مستِ لبِ لعل ام، انگور بهانه است می در ساغرِ چشمانت، باقی ، فِسانه است. جامِ  می من، گلگون، چون لعلِ لب یارم. ای صبح! طلوع از چیست؟ شب هست و منو ، یارم. 1023-15/3/93 ,انگور" لب لعل"بهانه"یار" طلوع"جام می ...ادامه مطلب

  • تقدیم به تو

  • تقدیم به تو هر طور دوست داری برداشت کن برداشت آزاد من کالای کوپنی ندارم دوست داشتن آزاد دوست داشته شدن آزاد خندیدن آزاد بوسیدن آزاد سر در گریبان بردن و بوئیدن آزاد مانند زلف دختر بهار در باد بهاری رقصیدن آزاد در اینجا فقط یه چیز است که آزاد نیست!؟ ورود غم به چهره آنکه با من است، ممنوع ,برداشت آزاد"زلف دختر بهار" گریبان" ممنوع" ...ادامه مطلب

  • اينجا مردمان مقصر نيستند

  • اينجا مردمان مقصر نيستند از آنها خرده مگير          چون عادت كرده اند همه چيز را به شرط چاقو بخرند و ببرند و برند به همين خاطر خنجر به سينه ات مي زنند از روبرو هم نشد از پشت اينها عادت ندارند ميوه ها را كال بخرند نميدانند كه دل ميوه نيست هندوانه نيست نميدانند كه ميوه نوبرانه هميشه گرانبهاتر است و دل اگر نوبرش باشد كه ديگر قيمتي نميشود برايش گذاشت     ,خنجر"مردمان"به شرط چاقو" میوه"کال" ...ادامه مطلب

  • بوسه باید زد به دستان پدر

  • کودکی بودم کمی شیطان وشر از جهان و کارهایش بی خبر سفره گر خالی نبود، راضی بودم با رفیقانم سر بازی بودم گر که میشد جیب من خالی ز پول میزدم نق تا که تجهیزم نماید او، پدر حال بعد سال ها،چون پدر گشتم خودم قدر زحمت های او ، فهمیده ام دست های  چین خورده، پینه بسته،گرم وسرد. بوسه باید زد به دستان پدر ساعت0757 - 93/2/21 ,بوسه" ...ادامه مطلب

  • به دیدار من اگر می آیی

  •  به دیدار من اگر میایی ، با خودت شبنم بیار . اینجا گل ها همگی خشکیده اند، از  تشنگی  .,دیدار، شبنم ...ادامه مطلب

  • بهانه دیدن

  •  دلم به هر بهانه ای ، بهانه ترا میگیرد. چقدر خاطره خواهم ساخت ! باتو، به بهانه دیدن دوباره ات., ...ادامه مطلب

  • بهانه

  • بهشت  بهانه ایست برای با تو بودن، وگرنه ! جهنم هم از آفریده های خداست. بهشت بدون تو، برای من از جهنم نیز عذاب آورتر است. پس مرا با خود ببر ، بهشت یا جهنمش فرقی نمی کند. انتخاب با تو., ...ادامه مطلب

  • خون ارابه عطارد

  • آنگه که بگذری با ارابه خون، از مقابلم دانم که قصد سفر، از زمین به عطارد همی کنی, ...ادامه مطلب

  • شک به عشق

  • گر به عشق من شک داری، وای برمن                              گر سر به سر دل میگذاری ، وای برمنخون شد دلم از شک کردن های تو                              کجا برم این دل خون شده را، وای بر من   ۲۰۳۹  - ۸/۲/۱۳۹۲, ...ادامه مطلب

  • به بالینم بیا

  • دیوانه ترین عاشق شهرم . به دیدارم بیا                              جامی از می پر نما بهر خدا. یک شب به دیدارم بیا من مست نمی گردم . به غیر از باده چشم شما                              یک قدم بر چشم من بگذار. یک شب به بالینم بیا, ...ادامه مطلب

  • نصيحت‌ به‌ خود

  • در مقابل‌ آنان‌ كه‌ به‌ تو دل‌ بسته‌ اند طوري‌ سخن‌ بگو   تا وقتي‌ پرده‌ ها افتاد ،  بي‌ پرده‌ نشوي‌ , ...ادامه مطلب

  • صبح یک روز بهاری

  • صبح یک روز بهاریست و آسمان شهر من ابریست. این طبیعت بهار است. بهاری که در آن باران و ابر نباشد که بهار نیست.! عزیزی میگفت:یاد گرفتـــه ام انسان مدرنی باشــــم و هر بار که دلتنــگ میشوم بـه جای بغـض و اشــــک تنها به این جمله اکتفا کنم که هوای بـد ایــن روزها آدم را افسـرده میکنـد در جوابش گفتم:ولی من خیلی احساساتی ام ، با این سن و سال هنوز دوست دارم هر وقت دلم گرفت ، رهایش کنم تا خودش باشد و هر وقت خواست گریه کند و یا بخندد. هنوز حس میکنم کودکی 13 ساله ام. او برایم کف زد. و من! شرمساز از گفته ام کمی خجل شدم. ولی من همان کودک ۱۳ ساله ام. همین. ساعت ۰۸۱۸ - ۷/۱/۹۲  تقدیم به الی, ...ادامه مطلب

  • جدیدترین مطالب منتشر شده

    گزیده مطالب

    تبلیغات

    برچسب ها