چند وقتي بود كه گردنم خيلي درد ميكرد.
به پزشك مراجعه كردم ، برايم MRI نوشت.
وقتيكه نتيجه را به پزشك نشان دادم ،
ضمن تجويز چند قرص و يك آمپول،
يك نسخه آزاد هم برايم نوشت
« گردنبند طبي»
چند روزي از خريدن آن امتناع كردم؟
« جيب خالي »
بلاخره پريروز كه جمعه بود .
پسرم دلش به حالم سوخت و گردنبند را برايم خريد.
از ديروز ، در اداره گردنبند را به گردن مي بندم.
امروز صبح ، همكاري ضمن همدردي ، پرسيد؟چه شده؟
كمي به چهرهاش خيره شدم و گفتم:
از دست زنم و كارهايش ، از بس در خانه بر سرم زد و مرا وادار كرد تا سرم را پايين نگهداشته و برايش خياطي كنم ، سبزي پاك كنم، ظرف بشويم، جارو كنم ، لباس بشويم و ... خداوند پدر مخترع جارو برقي ، ماشين لباسشويي و ... را بيامرزد !اگر اينها نبودند ، معلوم نبود بقيه عمرم را با اين گردنَ شكسته و دستورات زنم چه ميكردم.
بيچاره اداره ،چه كشيده است از دست من و زنم و اين گردن شكسته؟
29/8/89
خانه دوست م.ت.اجلی...برچسب : نویسنده : م.ت.اجلی mtaj بازدید : 262